کامیار پسرناز من

بازدید از باغ وحش

1390/3/30 17:26
نویسنده : مامان مرجان
934 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش یعنی 27 خرداد که میشد روز جمعه

تصمیم گرفتیم که بریم باغ وحش..........

 

شهرزاد و شادی هم خونه مامان عزیز بودن و قرار شد که همگی بریم باغ وحش پارک ارم. از بابایی تعجب کردم که بدون دردسر قبول کرد ............

به هر حال ساعت ده و نیم رسیدیم اونجا و اول از همه یه عکس با کانگوروی دم در ورودی گرفتیم .... تو یه کوچولو بی حال بودی انگاری خوابت می اومد پستونکت رو هم ول نمیکردی

niniweblog.com

اینم عکسش:

شادی. کامیار. شهرزاد

هیجان ما از تو بیشتر بود تو انگاری که نه انگاری .........

به هر حال شتر دیدم ... خرس دیدیم ... یه عالمه میمون و شانپانزه دیدیم ..... یه دنیا آهو دیدیم .... شیر و پلنگ دیدیم که انقدر بی حال بودن آدم فکر میکرد که مردن.... تمساح هم بود .... گراز ..... کلی مارو ماهی ... سنجاب ... آفتاب پرست ... یه عالمه پرنده که همه اونها رو ما تو باغ پرندگان هم دیده بودیم ..... کلی حیوونهای دیگه هم بود.

و اما تو !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فکر کنم برات خیلی جالب نبود نه اینکه بهت خوش نگذشته باشه اما به گمونم با جوجوی توی تراس بیشتر حال میکنی تا اون همه حیوون عجیب غریب ...

اما یه جاهایی هم کلی خندیدی :

اسبها:

وقتی رسیدیم به جایگاه اسبها شماها شروع کردین غذا دادن به آنها ... اسبهای بیچاره که انگار مدتها دور از غذا بودن پشت سر هم خیار و هویجی که قرار بود نصیب خرگوشها بشه رو میخوردن کلی هم به شماها خوش گذشت تو تمام مدت بغل بابایی بودی و من هم مشغول تهیه گزارش عکس و فیلم.

آهو و گوزنها:

وقتی رسیدیم به قفس اونها آقای نگهبان مهربون به تو و بابایی اجازه داد که برین نزدیکتر. همه اون گوزنها هم جمع شدن دور شما تو مدام میگفتی نه نه نه ... یه کمی ترسیده بودی ولی جالب بود وقتی داشتین می اومدین بیرون آقای نگهبان فرمودن که حالا پولش رو بدین اینجا بود که ما متوجه شدیم سلام گرگ بی طمع نیست و آقای نگهبان انقدرها هم که به نظر می اومد مهربون نبود اما خوب شد عکسهای قشنگی تونستم ازتون بگیرم.

غازها و اردکها:

یه دریاچه کوچک هم درست کرده بودن برای این جور پرنده های نازنازی . ماهم وایسادیم و براشون نون ریختیم اونها هم نمیدونستن چه جوری نونها رو بخورن و تو هم بهشون مهلت نمیدادی و نونها رو از دست من میگرفتی و خودت میخوردی احتمالا خیلی گرسنه بودی.

میمونها:

دیگه داشتیم برمیگشتیم که صداهای عجیب و غریبی از قفس میمونها شنیدیم وقتی رفتیم دیدم که واییییییییییییی چه خبره یکیشون داشت تاپ میخورد.... یکی داشت سرسره بازی میکرد .... یکی داشت تن بچشو میخاروند ..... یکی از میله های سقف آویزون شده بود و مدام از خودش صدا در می آورد جوری که آدم یاد تارزان می افتاد..... یکی از گوریلها هم دستش رو از قفسش بیرون آورده بود و اشاره میداد که بهم خوراکی بدین ... خلاصه خیلی جالب و دیدنی و سرگرم کننده بودن.

 

 niniweblog.com

به هر حال به همگی ما خوش گذشت و روز به یاد ماندنی بود به قول شادی میگفت که من اولین باریه که میبینم کامیار آرومه و سر وصدا نمیکنه .

تو هم از این گردشمون نهایت لذت رو بردی و چون با اسم بعضی از حیوونها آشنا بودی برات جالب بود.

این هم عکس آخر که از شیر بیرون در ورودی گرفتیم . وقتی سوار ماشین شدیم تو انقدر خسته بودی که بدون پستونک خوابت برد و دو ساعت خوابیدی.

همگی از گرما کلافه بودیم

 niniweblog.com

امیدوارم بهت خوش گذشته باشه

 به من و بابایی که خیلی خوش گذشت

با تو بودن برای من بهترین لحظه ها ی عمرمه.

دوست دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مرجان مامان پسر ناز
30 خرداد 90 17:33
ممنون از اینکه به ما سر زدین دوست جونا
میترا مامان مهرناز
30 خرداد 90 17:47
عززززززززززیزززززززززززززم ما هم باغ وحش ارم رفتیم و اصلا خوشمون نیومد از بس که حیونا بیحال و مریض به نظر میرسیدن
سودابه
30 خرداد 90 19:54
سلام . خوشحالم که با شما آشنا شدم . اگه اشتباه نکرده باشم ساکن اصفهانید . پدر من هم متولد اصفهانه . فامیل زیادی اونجا نداریم اما گاهی که برای تفریح میریم کلی لذت میبریم . شاد باشید . ما هم شما رو لینک کردیم . کوچولوی نازنینت رو ببوس.