روزگار این روزای کامیار جونم
بیست ماهگیت مبارک عزیز دلم
میخوای بدونی که این روزا چه کارایی میکنی
اول از همه بگم انقدر بزرگ شدی که به من دستور غذایی میدی. چند روز پیشا بی مقدمه یه هویی اومدی گفتی مامان ماکا ... ماکا ایخوام یعنی ماکارونی میخوام از انجا که ماهم ماکارانی در بساطمون نداشتیم مجبور شدیم یه قابلمه کوچولو برای شما درست کنیم و شما هم با اشتهای فراوون میل کردی ... نوش جونت مامانی.
اما همش این نبود دستور سوپ و کباب هم بهم دادی و البته مامان جون مهربون با کلی عشق و علاقه آنها رو هم برات درست کرد.
تقریبا هم هر روز صبح تخم مرغ یا به قول خودت توخ مغ میخوری البته نه کامل ولی کاچی بعض هیچی
از سرگرمیهات: هم یکی خوندن کتابه که من عاشق مطالعه کردنت هستم این کار رو با جدیت تمام و هر شب انجام میدی به این ترتیب که کتابت رو میاری پیش من و میگی میخونیم ... میخونیم ... میخونیم ... و مدام تکرار میکنی
عاشق بازی با سه چرخه ات هستی و بهتره بگم 40 درصد از وقتت رو در روز به هل دادن آن اختصاص میدی.
زیاد اهل تلویزیون یا به قول خودت تلزون نیستی ولی سی دی "بانی نی" رو دوست داری و نگاه میکنی
عاشق بازی با ملافه هستی و خیلی برات سرگرم کننده است ملافه ات رو میاری میگی سر ... اوسری .... یعنی مثل روسری سرم کن . تازه اگر هم کلیپس کوچولو گیر بیاری یا کلیپسهای من یا گل سرهام یا حتی بیگودی سریعا تقاضا میکنی که به موهات بزنم و بعد میری جلوی آینه خودت رو نگاه میکنی و میگی خوشجله (خوشگله )
یکی دیگه از کارهای مورد علاقه ات نقاشی کردن یا به قول خودت ناقاشی هستش که معمولا عصرها سراغش رو میگیری و من دفترت با مداد رنگیهایی که بابا روز اول مهر برات خرید رو میارم و تو اول نقاشیهایی که با هم قبلا کشیدیم مرور میکنی و اسم هر کدوم رو میگی گاو .... هاپو..... زنبور و خیلی چیزای دیگه البته صدای هر کدوم رو هم میگی
نقاشی دکتر کپی رو هم برات کشیدم که تو میگی دکتو کپی ای یا یه چیزی شبیه به این بعد مدام میگی دست ... دست ... دست ... دستت رو میزاری رو صفحه و میخوای که دور دستت رو با مداد بکشم بعد که تموم میشه میگی ناخون .... بعد هم میگی انقوشتر ( انگشتر) یه وقت هم که چشم منو دور میبینی روی کابینتها چند خطی با مدادهای رنگی آثار هنری ات رو ماندگار میکنی
یه سر گرمی دیگه که داری تماشای لباسشویی هست که وقتی با سرعت تند میچرخه تو دستت رو تو گوشهات میکنی و مدام میگی ایچخه ... ایچخه یعنی میچرخه
یه بازی دیگه هم که دوست داری اسمش رو گذاشتی بازی کدوم همون بازی که اشکال هندوسی رو باید از سوراخ مربوط به خودش بندازی تو. تو خیلی زود این بازی رو یاد گرفتی تقریبا از دو ماه پیش هر کدوم از اشکال رو میگری دستت مدام میگی کدوم ... کدوم ... کدوم ... و وقتی جای مربوط به اون رو پیدا میکنی با خوشحالی فریاد میکشی ایناااااااا .
اسم خیلی از اشکال رو هم بلدی داییه (دایره) مببع (مربع) مثلثل (مثلث) بیزی (بیضی) متطیل (مستطیل) سیتاری (ستاره) قربون هوشت برم گلم
مدتیه که شبا همش خواب میبینی و گاهی با صدای بلند قهقهه میزنی گاهی هم میگی نکون (نکن) حالا نمیدونم چی میبینی گاهی میگی بیدی من (بده به من)گاهی هم میگی خودش خودش که البته منظورت خودته اما من که سر در نمیارم چی میبینی
از شیرین کاریهات:هم بگم که چند روز پیش برای یه لحظه چشم ازت برداشتم و یه هویی صدای مهیبی شنیدم جیرینگگگگگگگگگگگگگگ............. اومدم دیدم که واییییییییییی ........شیشه میز تلویزیون خورد خاک شیر شده ریخته جلوی پات تو هم وایسادی بالاسرش و گریه و زاری میکنی چه جوررررر. شانس آوردیم که روی پا و دست و صورت نریخت وگرنه خدایی نکرده
یه کار دیگه هم که البته شیرین کاری تو با همدستی پدرت بود اینه که بابایی تو رو میزاره تو ماشین سوئیچ هم توی ماشین و تو.......... قفل مرکزی ماشین رو میزنی و میمونی توی ماشین .......... این رو هم بگم که همه شیشه ها هم بالا بود خلاصه نیم ساعتی وقت صرف شد تا نجات پیدا کنی اولش فکر میکردی بازیه و عین خیالت نبود اما کمکم متوجه عمق فاجعه شدی و شروع کردی به گریه و صورتت رو چسبونده بودی به شیشه و فریاد میکشیدی با کون .... با کون( باز کن)
تازگیها هم دستت میرسه و در آپارتمان رو باز میکنی و با خوشحالی میگی ددبعد میری سراغ جاکفشی تا کفشهات رو بیاری و بعد دیگه بقیه اش گفتن نداره که چه کارهایی میکنم تا منصرف بشی البته اگر بشی.
در تراس رو هم بلد شدی باز کنی و تا غافل میشیم رفتی توی تراس البته چون تمیزه زیاد کاری به کارت ندارم.
یه دفعه مامان عزیز برات تخم مرغ درست کرده بودی و نمیخوردی بهت گفت بدیم پیشی بخوره گفتی اوخوره بعد رفتی سمت در و داد زدی مووووو کجاییییی ؟؟؟
در آخر بگم که بعضی وقتها خیلی خیلی خیلی غرغرو میشی و آدم رو کلافه میکنی علتش رو هم نمیدونم شاید برای اینکه زیادی تنهایی، شایدم برای اینکه ما تو رو درک نمیکنیم و از تو انتظار داریم که درک کنی ما خسته و کلافه هستیم و وقت بهونه گیری نیست. این جور وقتها میشه که کلاهمون میره تو هم
مثلا وقتی یه چیزی میخوای باید همون موقع ظاهر بشه مثل یه جادوگری اصلا هم عباراتی از قبیل " صبر کن ..... اجازه بده ... الان .... یه لحظه .... " راست کارت نیست .
مثلا کافیه بگیم بریم پارک مدام تکرار میکنی پارک ... سسره ( سرسره) تاب با چی (تاب بازی )
حالا است که آدم نمیدونه چی کار کنه تا هر چه زودتر به پارک برسه.
حرف زدنهات هم محشره چند نمونه برات بگم :
کاپی تر ============ کامپیوتر
پو پو ====== === جیش بزرگ یا شماره 2 یا همون پی پی
شبار ============ شلوار
دغام ============ دماغ
یه لهجه خاصی تو ادای کلماتت داری نمیدونم یه جورایی مثل ارمنیا حرف میزنی.
"در هر صورت عاشقتمممممممم "