پسرم داره مرد میشه
کامیار جون مامان این روزها شیطون تر از قبل شده
هر کاری که بگی میکنه ظرف میشوره اون هم توی ظرف شویی غذا درست میکنه اون هم سر گاز
روی در و دیوار راه میره ............ حسابی بلبل زبون شده
مثلا یادم نیست سر چه مسئله ای بود که داشتیم همگی مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله و .... خلاصه همه دست به دست هم داده بودیم که توجه اش را از یه موضوعی پرت کنیم که اول یه نگاه نگاهی به ما کرد و بعد خندید گفت " اینا ... همش ... چلکه "
البته نمیدونم از کجا و چه جوری یه چندتا حرف بی تربیتی یاد گرفته و وقتی عصبانی میشه میگه البته انقدر دعواش کردم ..... ناگفته نمونه سر این قضیه یه بار کتکتش هم زدم .... خلاصه الانا دیگه وقتی عصبانی میشه فقط میگه " بی تربیت " البته به من نمیگه ها به دور و بریهااااا
به هر حال 22 روز دیگه مانده تا تولد دو سالگی کامیار و من از خدا به خاطر تمام لحظه های قشنگی که تا حالا بهمون دادده ممنونم ...
شاید برای تولدش بریم شمال ..... حالا میام و ماجرا و تعریف میکنم ..
تولد همه وروجکهای بهمنی هم پیشاپیش مبارک