اولین آب تنی تو دریا
یوهووووووووووووووو رفتیم شمال
از کجا بگم از کجا شروع کنم
راستش اول تیر ماه بود که رفتیم تهران . بعد از دو سه روز بابا پیشنهاد داد که بریم شمالیعنی سوم تیر ماه
من اولش کمی شک کردم که بریم یا نه اخه تو این هوا یه کمی ترسیدم که کامیار گرما زده بشه اما عکسای دوست جونای کامیار مثل عکسای ویانای گلم که تو شمال انداخته بود منو وسوسه کرد و بار و بندیل رو جمع کردیم ساعت 5 بعد از ظهر به راه افتادیم
وسطای جاده چالوس کامیار جون جون خوابش برد و من اونو گذاشتم رو صندلی عقب و خودم برای اولین بار جلو تنها نشستم بابا هم صدای موسیقی رو زیاد کرد و تو این پیچ و خمهای جاده یادی از ایام گذشته و شاید جوونی کردیم که وقت و بی وقت راهی جاده چالوس میشدیم و کبابی و جیگری در سیاه بیشه میزدیم به بدن یادش به خیر آخرین بار که رفتیم سیاه بیشه من باردار بودم کامیار 4 ماه بود که تو دلم بود
خلاصه ساعت 10 رسیدیم رامسر البته ویلای پدربزرگ کامیار نرسیده به رامسر هستش یعنی کتالم . جای قشنگی بود روی یکی از اون تپه های سر سبز
شب استراحت کردیم و صبح که البته نزدیک به ظهر بود رفتیم رامسر ماهی خریدیم و من برای اولین بار اردک ماهی را تست کردم خیلی خوش مزه بود حتما همه تست کنین.
برای اولین بار کامیار دریا رو دید و قایقهای روی آب که مسافرا سوارش بودن صدای بلندی هم داشتن توجهش رو جلب کرد و مدام میگفت هوا یعنی هواپیما خوبه بچم سوار هواپیما هم شده ولی صدای اونها رو نزدیک به هم تشخیص داد . به هر حال کلی براش توضیح دادم که هواپیما تو آسمونه و این که تو آبه اسمش قایقه تا بالاخره بچم قانع شد و گفت قا یعنی قایق قربونش برم همه چی رو مخفف میگه
اینم عکس اولین دیدار کامیار از دریای خزر
عصری دوباره اومدیم دریا و کامیار موفق شد با پای برهنه روی شنها بایسته که البته یه کمی سنگریزه داشت و کامیار اصلا خوشش نیومد به خصوص که دید قایقهای تو اب دارن میان طرفش و زد زیر گریه البته کلی با آب داشت کیف میکرد که ناگهان متوجه قایقها شد :
فردای اون روز هم بنا بر این شد که بریم یه ساحل تر وتمیز و شنی پیدا کنیم تا کامیار کوچولو بتونه بره تو دریا آب تنی کنه بابای کامیار کوچولو هم برای شنا با کامیار جونم لحظه شماری میکرد بعد از کلی گشت و گذار تو جاده ساحلی داشتیم نا امید میشدم که یه هویی یه کوچه پیدا کردیم که از قضا اسمش هم مرجان بود یک جای کاملا مناسب و دنج برای شنا
کامیار و بابا جونش بی درنگ وارد آب شدن و من موندم تک و تنها با گرمای سر ظهر و آفتاب تنها کاری که از دستم بر می اومد این بود که ازشون عکس و فیلم بگیرم
بعد از این که از آب بیرون اومدن تازه نشستن به شن و ماسه بازی کردن و البته خوردن ماسه های خوشمزه !!!
بعد از کلی بازی بالاخره رضایت دادن و راهی ویلا شدیم و یه دوش گرفتیم و جای همگی خالی همسر گرامی از اون جوجه کبابهای معروفشون رو درست کردن و بعد از خوردنش یه خواب حسابی کردیم الهی بگردم کامیار از گرما چه عرقی کرده بود تو خواب
به هر حال حسابی بهمون خوش گذشت و اولین سفر سه تاییمون بود تنهای تنها کامیار هم انصافا اذیت نکرد و گذاشت که به هممون خوش بگذره
این هم یه عکس از من و کامیار که با کلی التماس آقای پدر ازمون گرفتن