کامیار پسرناز من

اولین آب تنی تو دریا

1390/4/27 2:10
نویسنده : مامان مرجان
957 بازدید
اشتراک گذاری

یوهووووووووووووووو رفتیم شمالعینکniniweblog.com

 

از کجا بگم از کجا شروع کنم

niniweblog.com

راستش اول تیر ماه بود که رفتیم تهران . بعد از دو سه روز بابا پیشنهاد داد که بریم شمالخجالتیعنی سوم تیر ماه

من اولش کمی شک کردم  متفکرکه بریم یا نه اخه تو این هوا یه کمی ترسیدم که کامیار گرما زده بشه اما عکسای دوست جونای کامیار مثل عکسای ویانای گلم که تو شمال انداخته بود منو وسوسه کردخیال باطل و بار و بندیل رو جمع کردیم ساعت 5 بعد از ظهر به راه افتادیم خجالت

وسطای جاده چالوس کامیار جون جون خوابش برد و من اونو گذاشتم رو صندلی عقب و خودم برای اولین بار جلو تنها نشستمشیطان بابا هم صدای موسیقی رو زیاد کردهورا و تو این پیچ و خمهای جاده یادی از ایام گذشته و شاید جوونی کردیمniniweblog.com که وقت و بی وقت راهی  جاده چالوس میشدیم گاوچرانو کبابی و جیگری در سیاه بیشه میزدیم به بدنخنده یادش به خیر آخرین بار که رفتیم سیاه بیشه من باردار بودم خیال باطل کامیار 4 ماه بود که تو دلم بود ابله

خلاصه ساعت 10 رسیدیم رامسرخمیازه البته ویلای پدربزرگ کامیار نرسیده به رامسر هستش یعنی کتالم . جای قشنگی بود روی یکی از اون تپه های سر سبز بغل 

شب استراحت کردیم خوابو صبح که البته نزدیک به ظهر بود رفتیم رامسر ماهی خریدیم و من برای اولین بار اردک ماهی را تست کردم خیلی خوش مزه بود از خود راضیحتما همه تست کنین.

برای اولین بار کامیار دریا رو دید niniweblog.com تعجبو قایقهای روی آب که مسافرا سوارش بودن صدای بلندی هم داشتن توجهش رو جلب کرد و مدام میگفت  هوا یعنی هواپیما وقت تمام اوه خوبه بچم سوار هواپیما هم شده ولی صدای اونها رو نزدیک به هم تشخیص داد . به هر حال کلی براش توضیح دادم که هواپیما تو آسمونه و این که تو آبه اسمش قایقه چشم تا بالاخره بچم قانع شد و گفت قا یعنی قایق قربونش برم همه چی رو مخفف میگه ابله

اینم عکس اولین دیدار کامیار از دریای خزر

اولین دیدار کامیار از دریا

عصری دوباره اومدیم دریا و کامیار موفق شد با پای برهنه روی شنها بایسته که البته یه کمی سنگریزه داشت و کامیار اصلا خوشش نیومدکلافه به خصوص که دید قایقهای تو اب دارن میان طرفش و زد زیر گریهniniweblog.com گریه البته کلی با آب داشت کیف میکرد که ناگهان متوجه قایقها شد :

ترس از قایقها وسط عشق و حال با دریا

فردای اون روز هم بنا بر این شد که بریم یه ساحل تر وتمیز و شنی پیدا کنیم سوالتا کامیار کوچولو بتونه بره تو دریا  آب تنی کنه قهقههبابای کامیار کوچولو هم برای شنا با کامیار جونم لحظه شماری میکرد منتظر  بعد از کلی گشت و گذار تو جاده ساحلی داشتیم نا امید میشدمابرو که یه هویی یه کوچه پیدا کردیم لبخندکه از قضا اسمش هم مرجان بودخجالت یک جای کاملا مناسب و دنج برای شناتشویق

کامیار و بابا جونش بی درنگ وارد آب شدن نیشخند و من موندم تک و تنها آخ با گرمای سر ظهر و آفتاب کلافه تنها کاری که از دستم بر می اومددل شکسته این بود که ازشون عکس و فیلم بگیرم دلقک 

کامیار شنا گر ماهر

بعد از این که از آب بیرون اومدن تازه نشستن به شن و ماسه بازی کردن niniweblog.com و البته خوردن ماسه های خوشمزه !!! niniweblog.com

کامیار جون جون در حال مزه کردن ماسه ها

 

بعد از کلی بازی بالاخره رضایت دادن و راهی ویلا شدیمبازنده  و یه دوش گرفتیم و جای همگی خالی همسر گرامی از اون جوجه کبابهای معروفشون رو درست کردنخوشمزه و بعد از خوردنش یه خواب حسابی کردیمخواب الهی بگردم کامیار از گرما چه عرقی کرده بود تو خوابniniweblog.com وقت تمام

بعد از یه شنای حسابی در دریا

به هر حال حسابی بهمون خوش گذشت و اولین سفر سه تاییمون بود تنهای تنهالبخند کامیار هم انصافا اذیت نکرد و گذاشت که به هممون خوش بگذره ماچ 

این هم یه عکس از من و کامیار که با کلی التماس گریهآقای پدر ازمون گرفتناز خود راضی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

آرتین خان
24 تیر 90 10:33
همیشه به گردش
خوشحالم که بهتون خوش گذشته
کامیار جون هم چه عکس های نازی انداخته

راستش من شوهرم اصلیتش شمالیه اما تاحالا بهم اردک ماهی نداده برم سراغش و حالشو بگیرم!!!


آرتین خان
24 تیر 90 10:36
عزیزم من شما رو لینک کردم
راستی هیچ دقت کردی که تاریخ تولد کامیار جون 2 تا 2 تا تکرار هم هستند؟
88
11
22


شیوا ( مامان فربد)
25 تیر 90 2:16
سلام ، مرسی از پیغامتان ، خدا پسر گلت رو برات صحیح و سالم نگه داره . خوشحال می شم که منو لینک کنید و لطفا به من هم یاد بدید که چطوری می تونم این کار رو بکنم. مرسی
زهره(مامان اهورا)
25 تیر 90 7:56
به به همیشه به گردش و تفریح و شادمانی باشید چه عکسهای قشنگی گذاشتی... انشاالله که همیشه بهتون خوش بگذره و ایام به کامتون باشه بوووووووووووووووووووووووووووووووووس
سمیرا
26 تیر 90 1:06
جانم به این گل پسر سلامت باشی کامیار جونم
مامانش
26 تیر 90 1:08
بالاخره موفق شدم وبلاگتونو باز کنم. هوراااا! همیشه به سفر. به سفرای قشنگ که حسابی خوش بگذره.
سارا ومانی
26 تیر 90 17:56
سلام خوشحال می شم باهاتو آشنا شیم.ممنون که به وبلاگ ما سر زدی ....روی ماه پسر گلت رو می بوسم دوست خوبم
سيدمهدي
27 تیر 90 4:31
█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥ سلام ستاره قشنگم . شما به وبلاگ آپ شده من دعوت شدي .. آپمممممممم █♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥█♥۞♥
لیلا
27 تیر 90 8:56
به به چه عکسای خوشکلی... ایشالله همیشه به سفر و خوشی....
محمد
27 تیر 90 11:56
سلام کامیار جون ممنون که به وبم سرزدی منم مثه تو دیوونه آب بازیم اما مامان بابام بهم نگفته بودن که دریای شمال هم هست، تا بحال منو فقط بردن دریاچه شورابیل اردبیل.
مامان امیرعلی
27 تیر 90 20:31
سلام عزیزم خوبی.ماشالله پسرنازی دارید.انشالله که همیشه سالم باشه وزیرسایه پدرومادربزرگ بشهمن لینکت کردم عزیزشمام بکن.برای آشنایی بیشترم که گفته بودی هرجورخواستی بگوتاباهم درارتباط باشیم منم خوشحال میشم


عزیزم همین که گاهی به وبلاگ همدی
گه سر بزنیم بابی میشه برای آشنایی بیشتر. مرسی گلم
مادر سامان
28 تیر 90 2:43
سلام وب خوب و خاطرات جالبی رو ثبت کردی به ما هم سر بزن http://samani.niniweblog.com http://badboy.niniweblog.com
ناهید مامان ویانا
28 تیر 90 10:33
سلام خانمی خوشحالم که بهتون خوش گذشته منم شما رو لینک کردم پس عکستون کو؟ کامیار نانازی رو هم ببوس
ناهید مامان ویانا
28 تیر 90 10:35
سلام خانمی خوشحالم که خوش گذشته منم لینکتون کردم کامیار ناناز رو هم ببوس
نازنین نرگس نفس مامان
28 تیر 90 11:54
.ای کامیار جون رفتی شمال کنار دریا خوش گذشت عزیزم همیشه به دریا پسمل ناز و دوست داشتنیییییییییی بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان آوین
28 تیر 90 11:57
سلام ممنون از اینکه لینک می کنی عزیزم منو به اسم آوین خانم لینک کنید بعد به من خبر بدین تا من هم لینک کنم.....بوس بوس
پریسا
29 تیر 90 1:31
مرسی که به ما سر زدی به پسر گلتون رای دادم دوباره به ما هم سر بزنید خوشحال می شیم