کامیار پسرناز من

لحظه دیدار

1389/11/1 16:27
نویسنده : مامان مرجان
324 بازدید
اشتراک گذاری

"گل نازم هر چی صبرکردم خودت نیومدی"

راستش رو بخوای من از ۷ بهمن منتظر بودم آخه میخواستم زایمان طبیعی داشته باشم اما هر چی صبر کردیم تو نیومدی که نیومدی..........

۲۰ بهمن ماه بود که متوجه شدم تو توی دلم اصلا تکون نمیخوری هر چی هم شکلات میخوردم فایده نداشت انگار نه انگار. وقتیبا دکتر صحبت کردم گفت سریع بیا مطب........  تو راه بابا  بس که عجله داشت نزدیک بود تصادف کنیم. بعد از کلی سونو گرافی متوجه شدیم که خدا رو شکر صحیح و سالمی دکتر گفت بیا همین امشب بریم بیمارستان سزارین بشی من بعید میدونم این گل پسر خودش بیاد. ولی من قبول نکردم و آخرین مهلت شد پنج شنبه ۷ صبح.

خلاصه این دو روز کلی استرس داشتم و تو ناز کردی و نیومدی. باز هم برای اطمینان شب قبل از عمل رفتیم خونه عمه من که نزدیک بیمارستان بود.

اون شب شب سختی بود چون اصلا آمادگی عمل به این شکل رو نداشتم من کاملا آماده زایمان طبیعی بودم .................. به هر حال به سختی شب رو صبح کردم و ساعت ۶ صبح همه بیدارشدن و آماده رفتن.

ساعت ۷ بیمارستان تهرانپارس بودیم و مشغول کارهای اولیه. ساعت ۸.۳۰ رفتم اتاق عمل با کلی استرس. خیلی غریب بود همه چیز...

"""""یه نصیحتی برات دارم""""""

 ایشالله وقتی ازدواج کردی و موقع زایمان همسرت شد تا

میتونی ازنظرروحی کمکش کن همه عشقت رو نثارش کن تا

بتونه با قلبی سرشار از محبت تو بچه  اش رو دنیا بیاره

در بین استرس و حالت تهوع و تنگی نفس یه دفعه صدای قشنگ تو رو شنیدم .............

گریه میکردی....................... منم زدم زیر گریه و زیر لب گفتم خدایا شکرت. اولین چیزی که گفتم  از دکترت پرسیدم سالمه همه چیزش سالمه ؟؟

 

وقتی کارشون با تو تمام شد آوردنت تا من ببینمت ............ لای یه ملافه سفید پیچیده شده بودی و از فرط گریه صورتت قرمز شده بود فقط یه لحظه دیدمت و زود بردنت.. به من داروی خواب آور زدن و من تا پایان عمل خواب بودم.

لحظه فوق العاده باشکوهی بود.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)