کامیار پسرناز من

مامانی در آستانه تولدش

عزیز دلم فردا تولد منه میدونی ......فردا 29 سالم تموم میشه و امسال آخرین سال از دهه دوم زندگی منه . هیچ وقت فکر نمیکردم که دهه دوم زندگی به این سرعت سپری بشه یه جورایی همیشه فکر میکردم که آدم همیشه 26 - 27 ساله میمونه ...................... اما نه .  .............. این یه واقعیته که عمر مثل برق و باد میگذره همیشه روز تولدم بهترین روز سال برام بوده و خیلی خوشحال بودم اما امسال ...........  نمیگم ناراحتم اما یه حس خاصی دارم ............. شمع کیک تولد مثل یه تلنگر بود برام  با خودم گفتم ای بابااااااااااااا دوران بیست سالگی هم تموم شد. ( آخه امسال آخرین باریه که شمع تولد دهگان با رقم 2 داره ...
13 مهر 1390

گهی زین به پشت و گهی پشت به زین

عزیزم کامیار جون این روزا خیلی شیطون بلا شدی   همیشه ما به تو امر و نهی میکنیم و  سعی میکنیم که خیلی چیزها یادت بدیم آنقدر که گاهی یادمون میره که اول باید رفتار خودمون رو اصلاح کنیم. اما تو با رفتارهات ما رو به خودمون آوردی !!!!! چند روز پیش که سوار ماشین بودیم بابا نگه داشت کنار خیابون تا بره از مغازه چیزی بخره من همیشه این جور وقتها  به بابا میگم  " اینم ببر " و منظورم از اینم تو هستی اما این دفعه چیزی نگفتم بابا که پیاده شد تو یه کمی غرغر کردی و شیشه ماشین رو دادی پایین و سرت رو از ماشین کردی بیرون و بلند فریاد زدی ............  اینم ببر ..... بابا..... بابا ...... این...
9 مهر 1390

چند درس خوب برای زندگی

داشتن یک رابطه شاد و خوب کار سختی نیست! خبر بهتر برای زوج های خوشبخت این است که اگر در یک رابطه موفق باشید، چه ازدواج کرده باشید چه نکرده باشید، می توانید با ایجاد چند رفتار جدید و تغییرات کوچک در رابطه تان آن را برای همیشه همانطور حفظ کنید یا حتی آنرا بهتر هم بکنید. بااینکه خیلی متخصصین می گویند باید روی درست کردن اشکالات رابطه متمرکز شوید، تحقیق من ثابت کرد که اضافه کردن رفتارهای مثبت به رابطه تاثیر بسیار بیشتر بر خوشنودی زوج ها دارد. در زیر به 10 راه برای عمیق تر کردن رابطه تان برای خوشنودی و رضایت بیشتر اشاره می کنیم. 1. خاص بودن طرف مقابلتان را قبول کنید. همه ما در لحظه هایی آرزو می کردیم طرف مقابلمان لاغرتر، پولدارتر،...
7 مهر 1390

سلاااااااام پایییییییییییییز

عاشق فصل پاییزم به خصوص ماه مهر نه فقط به این خاطر که روز   14 مهر ماه روز تولدمه بلکه به خاطر بوی مدرسه، هوای پاییزی برگهای زرد رقصنده در باد.همیشه تو این ماه احساس خوبی دارم . خیلی وقته که نتونستم چیزی بنویسم چون خونه نبودم و بازم کلی برای مامان عزیز و باباحسین زحمت داشتیم حساب روزهاش دستم نیست اما خیلی وقته.   بهتره از واکسن پسری شروع کنم که کلی براش استرس داشتم آخه روزی که باید واکسن میزد سرما خورد و بماند که من چقدر هول وتکون داشتم که نکنه بازم مثل مریضی قبلی باشه که پدرمون رو در آورد ولی خوشبختانه سبک تر بود و واکسن با تاخیر یک هفته ای زده شد. این دفعه برای اولین بار آقای پدر هم برای زدن وا...
5 مهر 1390

چه خبر از ماه رمضان

گل خوشگلم امسال ماه رمضون خونه مامان عزیز هستیم دیشب شما شب قدری با ما بیدار بودی و تا فراز 87 بازی میکردی اما دیگه خوابت برد من کلی برات دعا کردم گلم   راستی واکسنت هم عقب افتاد چون اون هفته مریض شدی گلم نتونستی که واکسن بزنی اما فردا باید بریم و بزنیم ایشالله که اذیت نشی دورت بگردم من انقدر میترسم که نگو خدا کنه خیلی اذیت نشی جیگرررررررررررررررر
29 مرداد 1390

یک روز پر ماجرا در آتلیه

امروز رفته بودیم آتلیه چند روز پیش رفته بودیم رولان خرید  که بعد از خرید آقای مغازه دار محترم گفتن ما یه هدیه براتون داریم اون هم یه عکس رایگان در آتلیه است که با کارت ما بهتون میدهند. خلاصه ما کلی حال کردیم و اومدیم خونه وقتی زنگ زدیم گفتن که برای روز چهارشنبه که امروز باشه وقت میدن ساعت 11 صبح.......... امروز آقای کامیار ساعت 10:30 از خواب بیدار شدن و آقای پدر براشون تخم مرغ درست کرد و مادر خانومی  هم دونه دونه لباسهای ایشون رو اتو میزدن. کامیار کوچولو یه کمی تخم مرغ میل فرمودن و یه حمام هم کرد   و راهی شدیم. اول که کلی گشتیم دنبال آتلیه خانمی که آدرس میداد معلوم نبود کجا رو آدرس میده ...
29 تير 1390

اولین آب تنی تو دریا

یوهووووووووووووووو رفتیم شمال   از کجا بگم از کجا شروع کنم راستش اول تیر ماه بود که رفتیم تهران . بعد از دو سه روز بابا پیشنهاد داد که بریم شمال یعنی سوم تیر ماه من اولش کمی شک کردم  که بریم یا نه اخه تو این هوا یه کمی ترسیدم که کامیار گرما زده بشه اما عکسای دوست جونای کامیار مثل عکسای ویانای گلم که تو شمال انداخته بود منو وسوسه کرد  و بار و بندیل رو جمع کردیم ساعت 5 بعد از ظهر به راه افتادیم وسطای جاده چالوس کامیار جون جون خوابش برد و من اونو گذاشتم رو صندلی عقب و خودم برای اولین بار جلو تنها نشستم بابا هم صدای موسیقی رو زیاد کرد و تو این پیچ و خمهای جاده یادی از ایام گذشته و شاید جوونی کردی...
27 تير 1390

کارهایی که کامیار شیطون ما انجام میده

  اول از همه بگم که این روزا بازار حمام و آب تنی داغ داغه. هر روز پسر خوشگل ما یه آب بازی حسابی میکنه . بستگی داره که شکم مبارکشون کی کار کنه اگر ظهر باشه بعد از خوردن غذا ( البته مدتی پس از هضم غذا ) میریم آب بازی و حدود 20 دقیقه من باید بشینم و پر و خالی کردن آب و دست زدن زیر آب و شلپ شلوپ نگاه کنم تازه بعد از 20 دقیقه که میگم کامیار خوب حالا دیگه بریم میگه :   نه    و انقدر هم محکم میگه که آدم جرات نمیکنه بهش دست بزنه .......... خلاصه با هرکلکی که شده میارمش بیرون و دیگه حسابی مست خواب میشه و دو ساعت و نیم گاهی هم سه ساعت میخوابه.. چه خوب   چند روزیه که گوش شیطون کر پسر شیطون ما عاقل تر...
31 خرداد 1390